جدول جو
جدول جو

معنی خمیر بردن - جستجوی لغت در جدول جو

خمیر بردن
ریختن خمیرنان از بدنه ی تنور که در اثر سرد بودن و یا ازدیاد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ سَ رِ رِ تَ / تِ رَ تَ)
نگهبان کردن. قلاووز کردن. بدرقه راه کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ قَ لَ دَ)
سرشتن. بسرشتن. عجن. (یادداشت بخط مؤلف) :
خوی نیکست و عقل مایۀدین
کس نکرده ست جز بمایه خمیر.
ناصرخسرو.
، نرم کردن. بشکل خمیر درآوردن:
بدست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(بَ قِ اَ یِ کَ مَ / مِ خوَرْ / خُرْ دَ)
آگاه بودن. واقف بودن. مطلع بودن. آگهی داشتن. اطلاع داشتن
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ / نَ دَ)
مطلع کردن. واقف کردن. آگاه کردن. مطلع نمودن. اطلاع دادن. آشنا کردن. بینا کردن:
هر جمادی را کند فضلش خبیر
غافلان را کرده قهر او ضریر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ)
امارت دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خمیر کردن
تصویر خمیر کردن
خازیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیر کردن
تصویر خبیر کردن
آشنا کردن، اطلاع دادن، بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمار بودن
تصویر خمار بودن
نتویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین بردن
تصویر کمین بردن
کمین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اختیار دادن مختار کردن: خدای تعالی رسول فرستاد و ایشان رامخیر کرد
فرهنگ لغت هوشیار
سرشتن آرد گندم، دلیل مالی با سود بسیار از تجارت بود، به شرط آن که خمیرش برآمده بود. اگر خمیرش برنخاسته بود، دلیل که زیادی فساد و فسق است. سرشتن آرد کاورس، دلیل منفعت اندک است. محمد بن سیرین
دیدن خمیر به خواب بر سه وجه بود. اول: زیادتی در دین. دوم: منفعت اندک. سوم: روزی حلال.
اگر بیند خمیر فرا گرفت یا بخرید، یا کسی به او داد، اگر جوین باشد، دلیل کند به قدر آن مالی حلال او را در تجارت حاصل شود. اگر خمیر کاورس بود، نفعه اندک بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
للتّخمّر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
Ferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermenter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فرو افتادن خمیر به داخل تنور در اثر ازدیاد گرما
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermantasyon yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
ферментировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
gären
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
бродити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
خمیر کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
খামির তোলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
kufermenti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
발효하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
発酵させる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
לתסוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
किण्वन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
memfermentasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
หมัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermenteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
发酵
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی